۱۳۸۷ تیر ۱۰, دوشنبه

‫آب حیات

آب حیات
..
تیره یه شب به نور سحر آذین شد
منظر چشم صبا ، خوشک پروین شد
وندر آن خرم هوا ، پرسم من از باد صبا
این چرا چونین شد ، وان دیگری هم چین شد
.
نسیم سحری حال بشارت میداد
کن نیازی که ، او ، بازت میداد
که چه سان مست شد آن ، حافظ رند
‫حالتی ش بود که ، حالت میداد

.
ترسم از خواهش آن ، آب حیات
‫خانه یه دل ، جای نبودی هیهات
‫زنده گردی ، زممات رو به حیات
‫گر کنون وصل شوی ، بآب حیات

.
وهم آن وصل شدن ، وهم ام بود
وندر آن وصل ، چگون باید بود
ره رویی نابلد اندر شب و ، دشت
مرشدی پیر ، رهنمون باید بود
.
گر نمیری ، نشوی زنده در آن
‫مردنم راه نما ، زنده شدن را تو نشان
‫مردن نفس ، یکی مردنک تمثیلی ست
‫یاورم شو ، ای ز ‌آن داده ، نشان
 

..
سوز
05.06.2008 

۱۳۸۷ تیر ۶, پنجشنبه

نیایش

‫نیایش به درگاه خدای بزرگ :
..
‫خدای بزرگ ، به مردم کشور ما ایران توجه کن ،
‫نیروی خود را برای حفاظت ایران زمین کنونی ‫اعمال نما ،
مردم و سرزمین ما را از دشمنان ‫ایران و ایرانی نما
و ایران ستیز حفاظت نما ،
‫ایرانیان ایران دوست را بر کار ها مسلط گردان
‫و آنان را که خواست و هدفشان تلاش برای بهبودی
‫و رفاه و سربلندی مردم و سرزمین ایران است
‫توان ده و یاری نما تا کار ها را بدست بگیرند .
‫ایرانیان از هزاران سال پیش یکتاپرست بوده اند
‫و ترا ای خداوند همواره بیاد داشته و ستایش کرده اند
‫و شعار آنان :
نیکی در اندیشه و پندار ،
نیکی ‫در گفتار و بیان ،
نیکی در کردار و رفتار ،
بوده ‫و هست . این شعار و الگو کامل، و ساده ترین روش
‫برای زندگی فردی و اجتماعی است که
‫منظور نظر تو ای خداوند میباشد .
پس ‫ای خداوند ما را یاری ده
‫که به دلخواه و مطلوب تو زندگی کنیم .
‫..
سوز
26.06.2008

۱۳۸۷ تیر ۵, چهارشنبه

‫ پنجره

پنجره
‫..
‫تمرین اشعار نو:
‫احساس در بی احساسی ، مفهوم در گنگی ،
‫آسمان ریسمان ، مفهوم یابی در کلمات و جملات نامفهوم ،
‫اشعاری که بدون قافیه ، بدون وزن و بدون ارتباط ، دو جمله
‫پشت سرهم نوشته شده اند و باید از خودت احساسی
‫برای آن پیدا کنی یا ابداع کنی ، و فکر کنی که چیزی باید
‫ازین نوشته ها فهمید .
‫یا باید از ‫درون جملات و یا کلماتی که از اول ، وسط و آخر
‫یک صفحه ای ، در یک سطر و کنار هم ‫گذاشته شده اند ،
‫احساسی به تو دست بدهد و تصوری برایت پیدا شود
‫که احساس لطیف و شاعرانه داشته باشی.
...
پنجره خاموش
‫هوا دلگیر
‫چراغ در سکوت
‫.
‫پنجره باز
‫نسیم جنگل
‫صدای شغال
‫.
‫کبریت مرطوب
‫شمع نخ کوتاه
‫کوشش بی فرجام
‫.
‫دختر همسایه
‫کاسه یه آش در سینی
‫نذری یه مادر
‫.
‫بوی سیر داغ پیاز داغ
‫فانوس در دست
‫چار چوب در ِ اتاق
‫.
‫حرمت مسافر مهمان
‫چشمها پرسان
‫سؤال و صدا لرزان
‫.
‫سینی یه آش روی زمین
‫بخار و بوی آش رو به هوا
‫دخترک توی حیاط سوی مادر
‫.
‫فانوس در کف اتاق
‫آش در کام
‫پنجره روشن
‫.
‫مثل اینکه زیاد هم بی مفهوم نشد ؟ هان ؟
..
سوز
25.06.2008

۱۳۸۷ خرداد ۳۱, جمعه

نماز

نماز
..
‫پدر ، گفته ام ، پور ِ پرخاش جوی
‫به فکر اندرم ، پور ِ آزاده جو ی
‫نماز ِ پسین و ، شب و هر یکی بامداد
‫به تاریک ، پس و پیش و ، بالا شد ِ آفتاب
.
‫به پنج گاه نمایم ، برایش ، دعائی عجیب
‫به پارسی کلامش غریب است و نامش غریب
‫بار هفده ، بزرگی ش ، یاد آورم
‫ز روز جزا و ، ز ِ آتش ، ملال آورم
.
‫چو آزرده گشتم ، ازین بود و کرد
‫بخود گفتم این ، من نبایست کرد
‫بگفتم پدر را ، که ای مرد والا مقام
‫تمام کتاب است و ، این ، سه کلام
.
‫ز ایران ، ز پیشینیان است و آسان نمود
‫به گفتار و کردار و پندارنیک ، ره نمود
‫‫چو کار تو با این ، سه نیک ، کرده شد
عرب را کتابی ، نشاید که جوینده شد
.
‫‫ز ِ، وَهم و، ز ِ، ترس و ، ز ِ عادات و خو
‫‫نخواهد تفکر ، نه راه دگر ، جستجو
‫‫‫‫چنین است آيین ، بجز کیش او ، هر که بود
‫بمرگش رضا بود ، خاندان و دینش ، به دوود
..
سوز
19.06.2008

۱۳۸۷ خرداد ۲۲, چهارشنبه

رضا

رضا
..
‫بتو ‫نامت رضا گفتند ، رضا دادند ، رضا گردی
‫به مردم ، کرد نیک و، گفت نیکت را ، ‫ رضا گردی
‫ز دنیا و ز اوهامش ، رضا گشتن ، چو آسان نیست
دَم آخر ، به یک دیدار و یک خواسته ، رضا گردی ‫
..
سوز

11.06.2008

۱۳۸۷ خرداد ۱۴, سه‌شنبه

اندیشه

اندیشه
..
صدای ِ اندیشه ات را میتوان بر روی کاغذ دید،
و آنرا از راه ‫چشم به گوش خود شنوانید‎.‎
تصویر افکارت را میتوان از نوشته یه شعرت خواند و
برای ِ بازسازی یه تصویر، ‏به ذهن سپرد و آنرا تماشا کرد‎.‎
وقتی کلماتت این تصویر و صدا را در
ذهن و گوش بازسازی کردند،
زیبائی کلمات سازنده یه آن، ارزش والائی پیدا میکنند.
این صدا و تصویر را تداوم به بخش‎.‎
..
سوز

02.06.2008