۱۳۸۹ خرداد ۱۰, دوشنبه

عقیده - ۲


عقیده - ۲  
..
امروز به سایت بیداران برخورد کردم، در صفحه خاوران مجازی،
چه مردان و زنانی در لیست کشته شدگان بودند.
نوجوان، میان سال، زیاد سال، و کهن سال در میان آنها بودند.
از 24 ساله، تا 74 ساله و 78 ساله در این لیست با عکس، یا
بدون عکس دیده می شد.
.
بهتر می بود که افراد دیگری نیز با وابستگی های دیگر هم در این
لیست قرار می گرفتند. مسلم است که از جبهه ملی و مجاهد خلق
ویا گروه های دیگری هم در این زمان اعدام شده بوده اند.
مبارزان در راه میهن، مبارز هستند، چپ یا راست یا ملی فرقی ندارد.
.
هدیه به مبارزان راه میهن و شاید در روز تولدشان، گلوله های خودخواهی
و انحصار طلبی و جهل گرائی و واپس گرائی ِ حاکم بود که،
بر تن آزادی خواه و عدالت جو، و جامعه دوست ِ مردم شلیک شده بود.
.
آزادی خواه، هوادار ِ جامعه و عدالت اجتماعی
بی جان بر زمین افتاده، خونین بدن و در خون است.
و بی خرد ِ جاهل ِ خودخواه و خودبزرگ بین، از خدمتی که به رهبر کرده
و مفتخر به سر سپردگی به رهبر، ، سرپا ایستاده و از تسلط خود،
" تسلط زور بی منطق، بر منطق بی زور" خوشحال است.
.
به این کشتار ها باید پایان داده شود.
هرکسی هر عقیده ای دارد، آنرا روی سرش بگذارد و
بخاطر آن عقیده صبح تا شب نماز بخواند و دعا بکند،
هرچقدر می خواهد عقیده اش را دوست بدارد.
اما وادار کردن دیگران به اینکه:
یا عقیده من را قبول کنید و یا بمیرید، وحشی گری است.
گفتن و خواستن این که یا باید به عقیده من باور داشته باشید،
یا ادامه زندگی تان ممکن نیست، خود خواهی کور است.
.
چه کسی اجازه اینرا بتو داده که دیگری را به قبول باور خود، وادار کنی؟
از کجا این حق بجانب بودن برتو مسلط شده است،
که عقیده خود را بهتر و بالا تر از عقیده دیگران بدانی؟
.
اگر آن که بزور می خواهی عقیده ترا قبول کند، بجای تو بود، و
پشتیبانی و زور حاکم را پشت سر داشت و اسلحه در دستش بود،
و تو باید عقیده او را قبول می کردی، در آنصورت چه حالی داشتی؟
.
خود را اسیر و دست بسته و در زندان به بین و تصور کن که:
یک چریک فدائی یا مجاهد خلق، مامور از طرف حاکم مسلط زمان است،
و می خواهد ترا به باور داشتن عقیده خود وادار کند.
آیا عقیده او را می پذیرفتی؟
آیا اگر عقیده او را نمی پذیرفتی و او را احمق فرض می کردی که
چنین باوری دارد و عقیده خود را بهتر می دانستی و به باور و
عقیده خود اصرار می کردی و آنوقت در این پافشاری ات
شکنجه می شدی و آزار روحی و جسمی می دیدی،
آیا چه احساسی داشتی؟
آیا عمل ِ آن عمله و مامور ِ حاکم را قبول داشتی چون از طرف حاکم بود؟
مسلم است که نه،
هیچکس دوست ندارد بزور کاری را بکند، حتی بچه چهارساله.
.
نه چریک فدائی، نه مجاهدخلق، نه توده ای معتقد به کومونیزم،
نه اسلامی معتقد به الله، نه یهودی معتقد به یهوه،
و نه مسیحی معتقد به پسر خدا بودن عیسی مسیح، هیچکدام،
هیچکس حق ندارد، انسانی نیست، عقلانی نیست که یک نفر
دیگر را بزور به باور به عقیده خودش وادار کند.
.
هر انسانی در روی این کره خاکی اجازه دارد زندگی کند و
از بودن در طبیعت لذت ببرد، خانواده داشته باشد و هرجور
که می خواهد به وجود خدا معتقد باشد.
هر نامی که می خواهد برای خدا بگذارد و به هر نوعی
که دلش می خواهد به خلقت بشر فکر کند.
.
حتی آنکه تکه چوبی را تراشیده و در مقابل آن تعظیم میکند
و بر آورده شدن آرزوهایش را در مقابل آن چوب عنوان می کند
و انتظار دارد که آن تکه چوب (که مظهری از آنچه قبول دارد هست)
آرزوهایش را بر آورده کند. بگذارید آزاد باشد.
اگر خیلی به حماقت او دلتان می سوزد،
با گفتار، با مثال و قصه یا فیلم و داستان، یک جوری او را
بسوی فکر کردن راهنمائی کنید که خودش، به خودش بیاید
و با معیار های خودش، باورش را اصلاح کند.
.
حتی امروز، در زمان موشک و اینترنت و سفرهای فضائی،
هیچکس نمی تواند بگوید:
بهترین و درست ترین عقیده و اعتقاد به وجود خدا کدام است،
چون هرکس با معیار و شناخت خودش از جهان به منطقی تر بودن
آن چنان آفرینشی که به فکرش می رسد، باور دارد و معتقد است.
از کجا معلوم که این عقیده و باور درست باشد؟
.
پس بجز راهنمائی کردن ِ با محبت و دوستانه و غیر مزاحم،
هیچکس نمی تواند و نباید باور یک نفر را مورد شک قرار دهد
و به باوری دیگر راهنمائی کند.
.
بقول شاعران و فیلسوفان مان:
هیچ آداب و ترتیبی مجوی – هرچه می خواهد دل تنگت بگو
بیزارم ازین کهنه خدائی که تو داری -
هر روز مرا تازه خدائی دیگر استی
..
سوز
۰۳ خرداد ۱۳۸۹ – 24.05.2010


۱۳۸۹ خرداد ۳, دوشنبه

شقایق

شقایق
..
شقایق، تو خونی، که از رگهای آزادی خواه، درون خاک،
نهان اینجا ، به پا خیزی
لبانت باز و خندان می نماید،
درون سینه ات تاریک است و غم های
دوران غم انگیز گذشته، در نهان دارد.
گلبرگ های سرخ تو، نشان از رشادت های خونین را، به یاد آرد.
.
به هنگام ِ گذر کردن، میان راه، به دشتی در بهاران سبز،
به یک جائی، به جمعی از گل های شقایق، نگاهت خیره می ماند.
کیان اینجا به خاک افتاده بودند، سالها پیش از این؟
.
به هنگام دفاع از خاک میهن،
رشادت های سربازان، به خون غلتید؟
و یا دشمن، که این جا غربت است او را،
خونش با زمین آمیخت؟
.
شقایق، تو گل دادی ز خون ِ بر زمین ریخته.
اگر دوست بود، که دشمن و ِرا ، اینجا بر خاک غلطانید.
و یا دشمن، که شمشیر  ِ دوست، خونش بر زمین جارید.
چگونه می توان، از روی تو فهمید؟
شقایق، چه باید دید؟
.
شقایق، نموداری، از عزیزی در جهان، هستی
چه دشمن، چه دوست، هر کدامین هم،
در دیار خود، سری داشت ست و سامانی.
..
سوز
۰۳ خرداد ۱۳۸۹ - 23.05.2010

۱۳۸۹ خرداد ۱, شنبه

به زرتشت درود


به زرتشت درود
..
به زرتشت ِ پاک ، زاده از خاک ایران درود  
بگفتا یکی ست راه ، راه ِ راستی ، درود
به پاکان ، که رَه سوی نیکی نمایند درود
به نیکی ، که ره سوی راستی نماید درود
به کردار و پندار و گفتار ِ نیکش درود
که بر پاکی از راه ِ انسان بداده سرود
به کوشش به نیکی و خوبی شده  رهنمود
به رادمردان، به یاری رسانان نیکان،  درود
به مردان جان داده در راه ِ نیکی درود
..
سوز
‫‫۱۰ فروردین ۱۳۸۹ - 30.03.2010

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۹, چهارشنبه

آزاده گان

آزاده گان
..
در کشور های دیکتاتوری و یا رهبر مداری
آزاده گان انسان هائی هستند که بجرم انسان دوستی، بجرم اعتراض
به نادرستی در کار ِ قدرت مداران، از اجتماعی آزاد، جدا نگهداشته
می شوند. از داشتن آزادی های طبیعی و معمولی محروم میشوند،
برای خوابیدن شان و بیدار بودن شان زمان گذاشته شده است.
برای خوردنشان تصمیم گرفته می شود، برای دستشوئی رفتن شان
زمان و تعداد تعیین شده است. با تحقیر با آنها صحبت می شود، با
تهدید با آنها صحبت می شود.
وعده های برگشتن به حق استفاده از آزادی های معمولی بهشان
داده می شود. امید های بدست آوردن امکانات ِحمایت و برخورداری
از مزایائی دیگر، بآنها وعده داده می شود، و اگر قبول کردند که به
اشتباه خود اقرار کنند و بی نقص بودن پیشوا و رهبر را تایید کنند:
فیلم و داستان از آنها بدیگران نشان میدهند که دیگران را از اقدام
به چنین اعتراضی باز دارند و آنهای دیگر را که اعتراض کرده اند و
هنوز مقاومت می کنند به همکاری راغب و مایل سازند.

"همیشه روش ِ کار در مورد مخالفان دیکتاتور یکسان است."

مقاومت کردن در مقابل قبول نادرستی، باعث شکنجه های بیشتر ِ روحی و
بدنی  میشد و میشد تا جائی که توان ایستادگی در آن ساعت
تمام می شد و فرد مقاوم، بی هوش و بی حرکت باقی بماند،
آنوقت فرصتی داده می شد تا بدن، خود را باز سازی کند ،
و وقتی که توان تحمل شکنجه را داشت،
دوباره شکنجه آغاز می شد.
در نهایت شکنجه ها، فرد را از خود بیگانه می ساخت و به قبول ِ
هر چیزی راضی می شد. یا این که روح مقاومت آنقدر بالا بود
که شکنجه، عمر فرد مقاوم را به پایان می رساند.
بسیار بسیار کم پیش آمده است که مقاومت کننده ها،
شکنجه گر را از رو برده باشند، زیرا شکنجه گر همواره به نوع
دیگری از شکنجه روی می آورده که امید داشته توسط آن
بتواند مقاومت فرد آزادی خواه و مبارز را در هم بشکند.

آدمهای خطاکار ِ دیگری، مثل دزد و متقلب و خلاف کاران دیگر،
غیر از مخالفان سیاسی، در زندان شکنجه دریافت نمی کنند.

در یک کشور دیکتاتوری، آزادگان در بند هستند.
شکنجه برای وادار کردن افراد آزاد اندیش، آزاد فکر،
و آزادی خواه است، تا حاکم منطقه یا کشور را تایید کنند و
از او اطاعت کنند و بکار او ایراد نگیرند.
پس وجود کشور های دیکتاتوری مخالف آزادی است
پس کشور های دیکتاتوری اصلا نباید وجود داشته باشند.
..
سوز
20 اردیبهشت 1389 -  10.05.2010